ღ♥ღ تنهایی ღ♥ღ

سیانور

 

خانمی وارد داروخانه می‌شه و به دکتر داروساز می‌گه که به سیانور احتیاج داره!

داروسازه می‌گه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟ خانمه توضیح می‌ده که لازمه شوهرش را

مسموم کنه.

 

چشم‌های داروسازه چهارتا می‌شه و می گه: خدا رحم کنه، خانوم من نمی‌تونم به شما

سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قوانینه! من مجوز کارم را

از دست خواهم داد..... هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی

شه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما

سیانور نخواهم داد

 

بعد از این حرف خانمه دستش رو می بره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛

عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند.

داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می گه: چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید

 

 

نویسنده: saeed ׀ تاریخ: جمعه 7 تير 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تو را میبوسند طناب دار تو را میبافند مردمی که صادقانه دروغ میگویند و خالصانه به تو خیانت می کنند ! در این شهر هر چه تنها تر باشی پیروزتری!!


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , agasaeed.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM