ღ♥ღ تنهایی ღ♥ღ

 

 

 

 

 

نویسنده: saeed ׀ تاریخ: چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

 

 

 

قبل از این که بخواهی در مورد من و زندگی من قضاوت کنی

 

کفشهای من را بپوش و در راه من قدم بزن .

 

از خیابانها، کوهها و دشت هایی گذر کن که من گذر کردم

 

اشکهایی را بریز که من ریختم

 

دردها و خوشیهای من را تجربه کن

 

سالهایی را بگذران که من گذراندم

 

روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم

 

دوباره و دوباره برپاخیز و مجدداً در همان راه سخت قدم بزن

 

همانطور که من انجام دادم

 

 

بعد ، آن زمان می توانی در مورد من قضاوت کنی

نویسنده: saeed ׀ تاریخ: چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سوپ خوشمزه


مسافری خسته و گرسنه به روستایی رسید که ساکنانش بسیار فقیر بودند . او از روستاییان مقداری غذا خواست ، آما آنها گفتند که هیچ غذایی برای خوردن ندارند . او لبخند زد و گفت : « هیچ اشکالی ندارد ، تکه سنگی دارم که با پختن آن سوپی خوشمزه آماده می شودروستاییان ظرفی پر از آب برای مسافر آوردند . او دستمالی از جیبش بیرون آورد . آن را باز کرد . از میان آن ، سنگی خاکستری و شسته شده بیرون آورد و داخل ظرف آب انداخت .در حالی که آب گرم می شد ، مسافر مزۀ آن را چشید و با شگفتی گفت که بسیار خوشمزه است . اندکی بعد ، او چنین گفت :

 

« وای ، چه سوپ خوشمزه ای ! فقط اگر کمی پیاز به آن اضافه می کردیم ، بهتر می شدروستاییان ، پس از کمی فکر کردن ، پی بردند که پیاز دارند . آنان مقداری پیاز را داخل ظرف ریختند. مسافر پس از چند دقیقه هم زدن سوپ ، دوباره آن را چشید و از لذت بخش بودن آن سخن گفت . او ادامه داد : « فوق العاده است . فقط اگر کمی هویج به آن اضافه می کردیم ، بهتر می شدروستاییان ، پس از کمی اندیشیدن و جستجو کردن ، پی بردند که هویج هم دارند. آنان مقداری هویج نیز به غذا افزودند. ماجرا همچنان ادامه یافت . مسافر همواره از خوشمزه بودن سوپ تعریف کرد و در ادامه می گفت ، اگر این یا آن ماده غذایی را به آن می افزودیم ، بسیار بهتر می شد . به این ترتیب ، در مدتی کوتاه ، سوپی خوشمزه در روستایی تهیه شد که مردمانش باور داشتند غذایی برای خوردن ندارند .

 

نکته : باورهای نیرومند شما نشان می دهد که چگونه می اندیشید ، چه احساسی دارید ، چگونه عمل می کنید و با چه پیامدهایی روبرو می شوید . اگر باورهایی نیرومند بر مبنای خوشبینی ، اعتماد به نفش و موفقیت نهایی در وجودتان نویسنده: saeed ׀ تاریخ: چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:,

׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

صبــــــــرت که تمــــــــام شد نرو معرفت تازه از اینجا شروع میشود…!

 

نویسنده: saeed ׀ تاریخ: چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

زن عاقل

 

 

 

در روزگاران قدیم زنی كه به تنهایی و پیاده سفر می كرد در عبور از كوهستان سنگ گرانقیمتی پیدا كرد. روز بعد او به مسافری گرسنه برخورد كرد، آن زن كیف خود را باز كرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمت را دید و از زن خواست تا آن را به او بدهد. و زن عاقل بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.

 

مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت. او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد كه تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمت را داشته باشد.

 

چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد. بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن زن را پیدا كرد سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فكر كردم و می دانم كه این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید كه چیزی به من بدهی كه از این سنگ باارزشتر باشد.

 

 

زن عاقل گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی كه باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی كنی! زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است كه می گویند افراد ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند. ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می كنیم و با آنچه می بخشیم یك زندگی می سازیم